در قطب دوم و در نقطه ى مقابل کمالگرایى، سهل انگارى قرار دارد . سهل انگارى در قلمرو مهدویت، به این نحو آشکار مىگردد که جایى براى آن در ذهن و ضمیر فرد فراهم نیاید و به تبع آن، نقشى براى آن در تحول شخصیتى وى وجود نداشته باشد . به عبارت دیگر، در این قطب، مساله ى مهدویت در منظومهى تربیت دینى، به کنج تغافل یا غفلت مىافتد و هیچ نقشى براى آن در جریان تربیت دینى در نظر گرفته نمىشود .
در پاره اى از روایات به این نکته اشاره شده است که چگونه برخى از مردم، مساله ى مهدویت را به بوته ى فراموشى و غفلت مىسپارند، به نحوى که به وقت ظهور وى، شگفت زده مىشوند . به طور مثال، حماد بن عبدالکریم گوید: «در محضر امام صادق علیه السلام از حضرت قائم (عج) یاد شد . پس آن حضرت فرمود: بدانید که هرگاه او قیام کند، حتما مردم مىگویند: این چگونه ممکن است؟ در حالى که چندین و چند سال است که استخوانهاى او نیز پوسیده است .» (5)
آسیبزایى سهل انگارى در این است که نقش تربیتى آرمانها را با سبک گرفتن یا فراموش کردن آنها از میان برمىدارد . هر آرمانى، متناسب با ویژگىهاى خود، قابلیت معینى را در افراد شکل مىدهد . سهل انگارى نسبت به هر آرمانى، سهم تربیتى معینى را از عرصه ى تربیت خارج مىسازد . مهدویت یکى از زنده ترین و پویاترین آرمانهاى دینى است; زیرا افراد را در ارتباط با رخدادى قرار مىدهد که در پیش است و با توجه به این که وقت آن نامعین است، هر آن ممکن است واقع شود . رخدادهاى مربوط به آینده، از توانایى ویژه اى براى آماده سازى افراد برخوردارند . مهدویت در میان این گونه رخدادهاى مربوط به آینده، یکى از برجسته ترین آنهاست; زیرا در عرصه ى وسیعى، یعنى در پهنه ى حیات بشرى، رخ مىدهد و در حکم برآیندى براى درازاى بلند تاریخ آدمى و چون نقطه ى روشنى در پایان آن است . سهل انگارى نسبت به مهدویت در تربیت دینى، به منزله ى از دست نهادن این تاثیر عظیم تحول بخش در شخصیت افراد است .
در نقطه ى میان دو قطب آسیب زاى مذکور، حالت سلامت عبارت از سهلگیرى است . سهلگیرى از معایب هر دو قطب کمالگرایى (غیر واقعگرا) و سهل انگارى به دور است; زیرا در عین حال که در آن، به کمال نظر هست، وسع فرد نادیده گرفته نمىشود و در عین حال که در آن، سهولت در کار است، غفلت در میان نیست .
در تربیت مهدوى باید سهلگیرى را چون یکى از شاخصها در نظر گرفت . در سهلگیرى، باید نخستبه حدود وسع فهمى و عملى فرد توجه یافت و آنگاه با نظر به این حدود، حرکت وى را تسهیل کرد .
امام على علیه السلام در حدیثى طولانى که در آن از مهدى (عج) یاد کرده است، خطاب به حذیفه بن الیمان فرمود: «اى حذیفه! با مردم آنچه را نمىدانند (نمىفهمند) نگو; که سرکشى کنند و کفر ورزند . همانا پاره اى از دانشها سخت و گران بار است که اگر کوه ها آنرا بر دوش کشند، از بردن آن ناتوانند . . .» . (6)
در این سخن، توجه به وسع فهمى و دانشى افراد، مورد تاکید قرار گرفته و به صراحت اظهار شده که نادیده گرفتن آن، موجب اعراض و بلکه کفرورزى خواهد گردید . به تبع وسع فهمى، وسع عملى و حد طاقت افراد در به دوش کشیدن تکالیف نیز باید مورد توجه قرار گیرد . قابل ذکر است که حتى در یاوران نزدیک مهدى (عج)، برخى وسع و اقت بیشترى از دیگران نشان مىدهند، اما به هر روى، هر کدام متناسب با وسع خویش، عمل مىکنند .
در حدیثى که پیشتر در وصف یاران مهدى (عج) ذکر شد، این تعبیر نیز آمده است: «در میان آنان، مردانى هستند که شب را نمىخسبند و در نمازى که مىگزارند، چونان زنبور، زمزمه اى بر لب دارند . شب را با برپایى نماز، صبح مىکنند و روز را با فرماندهى سپاهشان سپرى مىکنند . راهبان شب و شیران روزند .» (7)
سید محمد صدر در شرح این بخش از روایت مىگوید که این ظرفیت عظیم، یعنى عبادت در شب و رزم در روز، تنها در برخى از یاران مهدى (عج) وجود دارد . سایرین، تنها به جهاد و رزم واجب روزانهاى که به عهده دارند، مىپردازند و به سبب خستگى، برپایى نماز شب را که مستحب است، ترک مىکنند; زیرا ظرفیت آنها در حدى نیست که بتوانند عبادت و جهاد، هر دو را به دوش بکشند .
بنابراین، یاران مهدى (عج) دو دسته اند: کسانى که به تهجد مىپردازند و کسانى که به تهجد نمىپردازند . هر چند هر دو دسته، در اقدام به جهاد و رزم، مشابه یکدیگرند . همین تقسیم در یاران رسول اکرم صلى الله علیه و آله نیز وجود داشت . چنانکه در قرآن به این نکته اشاره شده است: «در حقیقت، پروردگارت مىداند که تو و گروهى از کسانى که با تواند، نزدیک به دوسوم از شب یا نصف آن یا یک سوم آن را به [نماز] برمىخیزید . . .» . (8)
یاران پیامبر، هر چند همگى در شجاعت و تحمل آزار قریش، مشابه بودند، اما تنها گروهى از آنان، یعنى مسلمانان قبل از هجرت، به همراه ایشان به تهجد مىپرداختند . (9)
توجه به وسع افراد در عرصه ى فهم و عمل، به منزله ى حفظ حرکت مستمر آنان در طریق تربیت و تحول است . چه بسا رعایت وسع یک فرد ضعیف، موجب شود که وى، به سهم خویش، در راه مهیا شدن براى ظهور مهدى (عج) گام بردارد، اما بىتوجهى به وسع فردى متوسط و خوب، وى را از راه به در برد .
--------------------------------
پی نوشت ها :
1. مفضل بن عمر قال: «قلت لابى عبدالله علیه السلام: ما علامة القائم؟ قال، اذا استدار الفلک، فقیل: مات او هلک؟ فى اى واد سلک؟ قلت: جعلت فداک ثم یکون ماذا؟ قال : لایظهر الا بالسیف» . نعمانى، ص 225 .
2. عن ابى بصیر قال: سعمت ابا جعفر الباقر علیه السلام یقول: «. . . ویضع السیف على عاتقه ثمانیة اشهر هرجا هرجا حتى یرضى الله . . .» . نعمانى، ص 239 .
3. فضیل بن یسار عن ابى عبدالله علیه السلام فى حدیث قال: «و رجال کان قلوبهم زبر الحدید . . .» . بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاریخ ما بعدالظهور، صدر، صص 348- 349 .
4. عن ابىالجارود عن ابى جعفر علیه السلام قال: قال لى: «. . . اذا سمعتم به فاتوه و لو حبوا على الثلج» . نعمانى، ص 222 .
5. زائدة بن قدامة عن بعض رجاله عن ابى عبدالله علیه السلام قال: «ان القائم اذا قام یقول الناس: انى ذلک؟ و قد بلیت عظامه» . غیبت نعمانى، صص222- 223 .
6. عمرو بن سعد عن امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام انه قال یوما لحذیفة بن الیمان: «یا حذیفة لاتحدث الناس بما لایعلمون فیطغوا و یکفروا، ان من العلم صعبا شدیدا محمله لو حملته الجبال عجزت عن حمله، ان علمنا اهل البیتسینکر و تقتل رواته . . .» . غیبت نعمانى، ص203 .
7. و رجال کان قلوبهم زبر الحدید، لایشوبها شک فى ذات الله، اشد من الجمر، لو حملوا على الجبال لازالوها، لا یقصدون برایة بلدة الا اخربوها . کان على خیولهم العقبان . یتمسحون بسرج الامام علیه السلام یطلبون بذلک البرکة . و یحفون به یقونه بانفسهم فى الحروب و یکفونه ما یرید . فیهم رجال لاینامون اللیل لهم دوى فى صلاتهم کدوى النحل، یبتون قیاما على اطرافهم و یصبحون على خیولهم، رهبان باللیل لیوث بالنهار .» بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاریخ ما بعدالظهور، صص 348- 349 .
8. ان ربک یعلم انک تقوم ادنى من ثلثى اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک . . .» مزمل، 20 .